خاطرات مرسانا و مهرسام در وب

عروسکم الان که دارم این رو مینویسم شما بعد از یک هفته مریضی (اسهال واستفراغ)،امروز  خدا رو شکر خیلی بهتری....این یک هفته مهد کودک نرفتی... خدا مامان فری رو حفظ کنه به خاطر شما ٣ روز مرخصی گرفت وبابا مجید شما رو می برد پیش مامان فری منم ٢ روز تونستم مرخصی بگیرم اما سر کار همش به فکرت بودم تو این یک هفته خیلی غصه خوردم....الهی که هیچ مادری درد بچه اش رونبینه... الان فقط ناراحتم چون چیزی نمیخوری فقط شیر می خوری..... قربونت برم دختر صبور مامان ...

دخترم دردانه ی زیبایم عزیز تر از جانم پاره ی تنم دوستت دارم ... صدای دلنوازت را نگاههای معصومانه ات را شیطنت های کودکانه ات را اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را همه را دوست دارم می دانی... تو مژدگانی همه ی مهربانی های عالمی تو بهترین همدم و مونس و با محبت ترین پرستار عالمی تو ارزنده ترین هدیه ی خدا بر روی زمینی و در یک کلام تو رحمت کاملی تو را با همه ی وجود دوست می دارم دخترم همیشه خوب باش و خوب بمان روزت مبارک     ...

بابایی احمد ومامان مهسا(تولد یکسالگی - خرداد ١٣٦٤)   بابایی احمد ومرسانا گلی(تولد یکسالگی-شهریور ١٣٩١) ...

میخوام یک تشکر جانانه از دوست مهربون وبلاگی ام   "  فاطمه عزیزم مامان باران جون" بکنم ! http://baranemaman.niniweblog.com/ من حدود یکسال هست که باران جون ومامان مهربونش رو میشناسم اما متاسفانه هنوز همدیگر رو ملاقات نکردیم ! از طربق همین وبلاگ نویسی بود که با هم آشنا شدیم ! از اشنایی باهاش خیلی خوشحالم !   فاطمه جون برای من یک دوست بسیار خوبه !  فاطمه عزیزم زحمت کشید وبرای تولد مرسانا گلی یک عروسک موزیکال خیلی زیبا فرستاد.... ازش خیلی خیلی ممنونم که به یاد مرسانا من بوده ان شاالله بتونم به زودی جبران کنم ...